... توفیق ...

اللهم اجعل فی درعک الحصینه التی تجعل فیها من ترید

... توفیق ...

اللهم اجعل فی درعک الحصینه التی تجعل فیها من ترید

... توفیق ...

راه کاروان عشق از میان تاریخ می گذرد و هر کس در هر زمان به این صلا لبیک گوید از ملازمان کاروان کربلاست.

طبقه بندی موضوعی

گاهی ترجیح می دهی سکوت کنی.

زمانیست که هر کس را دو گوش شنوا و دو چشم بینا لازم است

و به مقدار کافی حافظه تاریخی

تا همه چیز عیان باشد

  • فاطمه رزم خواه

هرلحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر 

آرامتر از آهو بی باک تر از شیرم

هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر

رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر

  • فاطمه رزم خواه

 چندباری شنیدم از همین بچه مذهبی های خودمان که انگار کاسه ای زیر نیم کاسه اش هست! شاید هم حق دارند ،آخر طعم هنرمند ارزشی برایمان فقط در سیدمرتضی (آوینی) و یکی دو نفر که شاگرد مکتب او هستند خلاصه شده بود . هرسال جشنواره فجر هم که می رسد مطمئن تر از قبل می شویم که از این به اصطلاح هنرمند ها یا بهتر بگویم هنرمند نماها تره ای برای این مملکت خرد نمی شود.

چندباری که زده ایم به دل کار فرهنگی به ذهنم رسیده کاش میشد یک بار هم برای این گندواره فجر کار فرهنگی انجام دهیم.

می دانید اولین کار فرهنگی برای این جماعت چیست؟!

اینکه معنای لغت هنر و هنرمند را حالیشان کرد !

بی عفتی کلام نویسنده را بگذارید به پای دادی که قلبش را به زجر آورده.

هنر : علم و معرفت و دانش و فضل و فضیلت و کمال ، کیاست ، فراست ، زیرکی . این کلمه در واقع به معنی آن درجه از کمال آدمی است که هشیاری و فراست و فضل و دانش را دربردارد و نمود آن صاحب هنر را برتر از دیگران مینماید!

حالا اندکی تامل را مهمان خطور مبارک گردانید...

باز هم می شود این جماعت را هنرمند نامید؟! صاحب کمال و فراست!؟

ابن یمین می گوید :

گر هنرمند گوشه گیر بود               کام دل از هنر کجا یابد؟

راست می گوید! هنرمند که گوشه گیر نباشد باید مثل تو، الهام جان! بیفتد به جان این مملکت و نفر به نفرش را با جان دل به سخن بگیرد و همه ی ذهنش درگیر به کمال رساندن دیگران شود و تازه اینجاست که می شود هنرمند!

راست میگفت سید مرتضی که : "اگر هنر همواره تا پیش از جاهلیت جدید معنای کمال داشت و اهل کمال را هنرمند می خوانده اند ، مقتضای وارونگی مفاهیم در عصر جدید آن است که لفظ هنر به مفهوم "زوال" دلالت داشته باش و هنرمندان _آنچنان که بوده اند_فاسدترین مردمان باشند."

بزرگی می گفت : هنرمند به مثابه پرنده خونینی است که از آسمان کربلا پر کشیده باشد ، بالش را به خون حسین خوش رنگ می کند و همه ی عالم را غرق در رنگ می کند... خدا نکند هنرمندی مخلص باشد!غوغا می کند و عالم را به آتش می کشد!

بارها شنیدم که گفتند اگر روزی برگشت از چیزی که هست دودش دامان ما را هم می گیرد!پس با این دلیل مثلا موجه باید نادیده ات بگیریم،اما شنیده ایم از امام شهیدان که ملاک حال فعلی افراد است. خانم زهرایی...آنچه ما را در مقابل تو به تحسین واداشته است اندیشه ی ناب زهراییت هست و نه چیز دیگر...اینجاست که اهمیتی نمیدهیم گذشته ات در چه رنگی سپری شده و یا آینده ات در چه رنگی سپری خواهد شد! از این نظر تنها از دستمان برمی آید که بگذاریمت در لیست کسانی که عاقبت بخیری می طلبیم از خدایمان برایشان...

راستی شنیده ام فامیلی جدیدتان تحفه حضرت آقاست به شما،مبارک باشد...

  • فاطمه رزم خواه

نمیدانم کجای دینم دیده اند یا خوانده اند یا حتی شنیده اند که زن محصور مطبخ خانه است ، اما فعلا که دارند می نویسند به نام انقلاب اسلامی مان ...

این دین را اگر به محمدش (ص) بشناسی که لطیف ترین الفاظشان نثار بانوان است :

کارى که در توان زن نیست به او مسپار زیرا او چون گُلى است؛ نه قهرمان و کار فرما.

بیشترین خیر و برکت در زنان است

. زن شایسته یکى از دو عامل پیشرفت خانواده است.

اگر به رهبرش بشناسی که انسان و جامعه را برخواسته از دامن زن می انگارد.

و بی شک هیچکدام از این ها در مطبخ حاصل نخواهد شد!

شاید برای شما هم پیش آمده باشد که به قیاس بنشینید ، روزگاری بود که ما زینت مادرهایمان را فقط در چاردیواری هایمان می دیدیم و سنگینی قدم ها و حیای سرشارش را در خارج از این چاردیواری.برایمان مسجل شده بود که این چاردیواری مرز است ،مرز خیلی چیزها.

گام به گام یاد گرفتیم از سریال هایمان ، از سینمایمان ، از تبلیغاتی که هر روز سرسام آورتر از روز قبل می شوند و هر روز نیازهای جدیدی برایت دست و پا می کنند که ... مادر می تواند با مانتو برود بیرون که گرما اذیتش نکند ... که برای رفتن به مراسمی خورده آرایشی هم بکند عیبی ندارد ... که... که ... که موهایش هم کمی بیرون باشد اشکال ندارد ... که ... که با همکارانمردش به گردش برود هم بد نیست...

یکی یکی قبح ها را شکستیم ، قدم به قدم جلو آمدیم ... حالا رسیده ایم به جایی که داریم به اوج می رسیم! بزرگی می گفت : در پرواز احساس رهایی و شکوه آدم را لبریز می کند ، اما سقوط هم نوعی رهایی در خود دارد و بی شباهت با پرواز نیست ! برای همین هرکسی سقوط کند و از بند بندگی رها شود ابتدا احساس آزادی می کند، اما پایان سقوط ضربه هولناک نابودی است!

وزارت فرهنگ و ارشادمان که شده است تریبون متخصص در امور دینی و برای خودش حکم دینی صادر می کند! ماشالله نیازی هم به نظر و حکم علمای دین ندارند و آقا (عج) برخی حرفها مثل این حرف که : "در حوادث و رخداد هایی که واقع می شود رجوع کنیدبه راویان حدیث ما که آنها حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر آنانم" و " فقیهان دژها محکم اسلام هستند،همچون دژهای شهر که حفاظت از آن را بر عهده دارند." را فرموده اند که به لای کتابهایمان بنویسیم که چیزی نوشته باشیم!

در گوشم فریاد می زند صدای شهید زقاقی که در وصیت نامه اش نوشت : مادرم وقتی گریه کن که مردان ما غیرت را از یاد بردند و زنان ما عفت را ؛ مادرم گریه کن که اسلام در خطر است.

وقتی برای کِیف و حال دلت وامانده ات از بی نصیب نماندن از صدای زن نماهای ناعفیف ، پای عدالت اجتماعی را پیش بکشی یعنی که غیرتت ته کشیده آقای عزیز

 وقتی همه ی حقت را در استفاده نامردصفتان از حق چاردیواریت ببینی و وجودت را چه حالا با صدا عرضه بداری و به خودت همببالی یعنی عفتت ته کشیده خانم عزیز

وقتی آوازه خوانی زن را با عدم ایجاد مفسده یکسان بدانی که کودکی یکی دوساله هم خوب میفهمد فرق این صداها را خیانت می کنی به خدایت مسئول عزیز

خدا عاقبتمان را ختم به خیر کند با وزارت نا ارشاد غیر اسلامیمان ...

  • فاطمه رزم خواه

تمام بساطش کنج یک کارتن موز جمع می شد،ساعت نه و نیم صبح با همان لباس های همیشگی اش که می توانستی تار و پودهای در رفته اش را عیان ببینی شروع می کرد به چیدن بساط روزی اش.

آن روز به سبب کاری مجبور شدم یک ساعتی آنجا منتظر بمانم،پیرمرد تمام آن یک ساعت را مشغول چیدمان بود،یکی یکی میچیدشان روی آسفالت جلوی غذاخوری سر کوچه محل اسکانمان، چندقدم آنطرف تر از باب الرضا، با دقت و ظرافت!

همه دارایی یک کارتنی اش را جمع می کردی صدهزار نمیشد .

از احوالاتش معلوم بود که زیاد حال خوشی ندارد،شال و کلاه و ماسکش همیشه سرجایشان بودند.یکی پیرمرد خطابش می کرد و یکی پهلوان .

خدا بیامرزد پدر صاحب آن رستوران را ،مانده بودم در کارش ،جای ترو تمیز و شیکی بود و پیرمرد با آن بساط کوچکش حسابی کلاس آنجا را پایین آورده بود .شبها هم وسایل پیرمرد کنج ورودی رستوران جا خوش میکرد و ما هر روز سرگذارمان دعایی نثار پیرمرد و صاحب رستوران می کردیم!

حالا چندفرسخ این طرفتر...

 همین پایتخت خودمان

کسی هست ... روز گاری مبلغ رضایتش برای تاراج بیت المال فقط 15 میایون دلار بوده* ،روزگاری بعد تر فقط 60 میلیون یورو.

حالا بماند که په ها کرد و چه ها گفت

همین دو تا کافیست که پیرمرد آن طرف پل صراط یقه آقا زاده را بگیرد...

  • فاطمه رزم خواه

 امام صادق علیه السلام:

به عیادت مریض های اهل تسنن بروید !

امانت آنها را ادا کنید!

به نفع آنان در دادگاه شهادت دهید!

در تشییع جنازه مردگان آنها حضور پیدا کنی!

در مساجد آنها نماز بگذارید !

تا بگویند که فلانی جعفری است (1)

بگویند فلانی شیعی است (2)

که این گونه عمل می کند

و

این من را خوشنود می‌سازد !

1-کافی ج2 کتاب العشره حدیث 5

2- تحف العقول ص488

  • فاطمه رزم خواه

مگر می شود امام لبریز کند وجودت را از وجودش و شهید نشوی ؟!

اصلا حالا اگر می ماندی جای شک داشت !

شهادت

کوچکترین غنیمت این آغوش بزرگ است

  • فاطمه رزم خواه

فقط یازده سال داره

بعد از مدتها دو دلی ، پا گذاشته به پایگاه مسجد محله

برگشتنی کلی ذوق کرده بود

چرا؟!

نفرات پایگاه چندبار به اسم کوچیک صداش کرده بودن!

دیشب که پایگاه حلقه داشت و بخاطر کلاس زبانش نمیتونست بره کلی ناراحت بود

امشب دوستش رو هم با خودش برد...

اهل دعوت باشیم...

پ. ن : 

امشب کسی پایگاه نبود،اما اون و دوستش نماز رو به جماعت خوندند و  یک ساعتی مهمون خونه خدا بودند. برکت حسن خلق

  • فاطمه رزم خواه

کنگره شهدای دانشجوی استان آذربایجان شرقی

  • فاطمه رزم خواه

امروز رفقا عازم شدند

داغ دلمان غریدن گرفت

دیروز که برای بچه ها وداع گرفته بودیم دیدن داشت حال و روز جامانده ها

عازمان کربلا... گریه می کردند با حال جامانده ها...

و ما جامانده ها ...

سیل اشکمان جاری بود برای سوز دلمان

و انگار تمامی نداشت...

و ندارد...

و امروز که عازم بدرقه شان بودم هم نرسیدم!

حتی به گرد پایشان...

آنقدر دیرکه...

ریل ها هم سرد سرد شده بودند!

اما...

نمی دانم چه شد که سر از گلزار شهدا درآوردم...

  • فاطمه رزم خواه
http://mp313.ir//themes/mp313/imgs/baner2.gif