... توفیق ...

اللهم اجعل فی درعک الحصینه التی تجعل فیها من ترید

... توفیق ...

اللهم اجعل فی درعک الحصینه التی تجعل فیها من ترید

... توفیق ...

راه کاروان عشق از میان تاریخ می گذرد و هر کس در هر زمان به این صلا لبیک گوید از ملازمان کاروان کربلاست.

طبقه بندی موضوعی

۱۰ مطلب در مرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

(حاج حسین یکتا)

  • فاطمه رزم خواه

"معمولی باش...

کاری نکن که مردم فکر کنند سیم تو وصل است و به عالم اخرت متصل هستی !

اگر یک ذره ظاهر از باطن بهتر باشد کار خراب است،

حضرت رسول اکرم صلوات الله علیه فرمودند :

آنچه از خشوع بدن بر آنچه در دل است بیشتر باشد آن در نزد ما منافق است."

حضرت آیت الله مجتهدی تهرانی رحمت الله علیه

  • فاطمه رزم خواه

امروز قضیه اول جهان اسلام و دنیای انسانیت، غزه است/ مجرمان و حامیان آنها باید محاکمه شوند.

(امام خامنه ای)

تجمع سراسری دانشجویان سراسر کشور در دفاع از ملت مظلوم غزه

و

آمادگی جهت تجهیز نظامی و دارویی غزه

-----------------------------------------------------------------------------

وعده دیدار دانشجویان استان آذربایجان شرقی

مقابل درب اصلی دانشگاه تبریز

امروز پنجشنبه

ساعت12

-----------------------------------------------------------------------------------------

امروز که با همه ی دلت فریاد زدی

"مرگ بر اسرائیل"

انگار سنگینی دوشت قدری قابل تحمل تر شده است...

  • فاطمه رزم خواه

      چادری شدن الهام چرخنده با همه ی زیباییهای قلبش

میخواهم آقا به دخترشان افتخار کنند...

  • فاطمه رزم خواه

به پارسال این موقع خوشحال ترین ملت دنیا بودیم. ملتی که از بالا پایین های بی امان دلار و ارز خسته بود، ملتی که دیگر حالش از شنیدن زنده باد بهار بهم می خورد. ملتی که درد نان داشت کارد را به استخوانش میرساند...

و برای همین ها به اعتدال رأی داد و برای گشایش در امور مملکت، کلید بنفش را برگزید و خلعت ریاست جمهور را بر تن حاج حسن روحانی کرد... و این طوری بود که خوشحال ترین ملت شدیم. ملتی که از یک انتخابات بزرگ دیگر رو سفید بیرون آمد و از خوشحالی شعار روحانی مچکریم داد. شانس هم باهامان یار بود حتی. که دقیقا همان روزها در والیبال هم ترکاندیم و در خاک کره جنوبی به جام جهانی فوتبال هم صعود کردیم و شدیم خوشحال ترین ملت دنیا...

و حالا یک سال دارد از این خوشحالی ها می گذرد. و حالا یک سال از وعده های قشنگ انتخاباتی گذشته است. حالا کفِ جو گیری انتخاباتی از رودخانه کشور رفته و ما هستیم و چهار سال روحانی مچکریم...

پارسال همین روزها بود که حاج حسن روحانی، سنگینی بار این رأی را بر گرده خودش احساس کرد. همین روزها بود که حاج حسن گفت سینه ها را از کینه ها باید شست. همین روزها بود که حاج حسن با تمام فن خطابه اش که انگار ذات سمنانی هاست استفاده کرد و یک مملکت را با خودش همراه کرد. روزهایی که همدلی را می شد در چشمان تک تک ایرانی ها دید...

روحانی مچکریم بود. همه منتظر انقلاب اقتصادی صد روزه بودند. که وعده اکید حاج حسن بود... روحانی مچکریم بود. همه منتظر یک کابینه معتدل بودند با همه جناح ها. که اصلاً شعار اصلی حاج حسن بود... و یک سال از روحانی مچکریم گذشت...

حالا هر چند ارز تا حدود زیادی آرام گرفته ولی این لعنتی هنوز هم برای ملت شاخ و شانه می کشد... حالا هنوز هم انقلاب اقتصادی که قرار بود صد روزه رخ بدهد بعد از یک سال عملی نشده و اقتصاد، همان طور کجدار و مریز دارد روزگار می گذراند...

حالا هنوز هم اقتصاد ممکلت دارد با هزار زور و زحمت زیر کپسول اکسیژن تنفس می کند. که حالش اورژانسی و وخیم است. که درگیر سرطان رکود است. که بی جان است و این یک ساله هم بی رمق مانده و بی رمق تر حتی...

حالا به جای احترامی که قرار بود به پاسپورت ایرانی برگردد، مملکت مان در سازمان ملل نماینده ندارد، که اصلاً بهش پاسپورت ندادند که احترامی در آن باشد یا نباشد! حالا یک سال است در باد بزرگترین توافق نامه تاریخ جهان(!) خوابیده ایم که آفتاب اعتدال بود. اما هنوز بعد از یک سال رشحه نوری هم از آن عایدمان نشده است! حالا حق مسلم مان را که ده سال در تمام راهپیمایی ها فریادش زدیم با چند دلار عوض کردیم و جیغ و سوت و کف زدیم. حالا عادت کرده ایم به خنده های ظریف. به ماچ و بوسه کری و اشتون بعد از مذاکره با ما. به مذاکره ای که قرار بود برای نتیجه باشد اما برای مذاکره شده. به مذاکره ای که دیگر دلخوشمان هم نمی کند حتی...

حالا داریم به رکورد لایک بر ثانیه وزیر خارجه مان عادت می کنیم در فیس بوک. به فیس بوکی که انقدر مهم شده که در سخنرانی تمام رجال ممکلتی مان از رئیس جمهور تا وزرا رسماً وجود دارد. حالا بزرگترین دعوایمان شده رفع فیلتر این لعنتی... حالا داریم به تغییر 80 درصدی مدیران مان فکر می کنیم در طوفان اعتدال. به طلبکاری خبرنگار آن خبرگزاری در برابر رئیس جمهور: آقای رئیس جمهور! چرا هنوز بعضی فرماندارا و بخشدارای دولت قبلی سر کارن؟ حالا عادت کرده ایم به کلیدی که بود،‌داسی که شد و اتوبوسی که هست...!

حالا دعوای مجلس و دولت سرِ فتنه گرانی است که حالا در دولت جا خوش کرده اند. و دولتی که ککش هم نمی گزد از خونی که دارد می چکد از دست فتنه گرها... حالا داریم به چند ده شرکت بزرگی فکر می کنیم که جناب نعمت زاده عضو هیئت مدیره اش است! به 2700 میلیارد تومان رانتی که به بعضی ها داده شد و آب از آب تکان نخورد. انگار فقط این جور چیزها در دولت قبل زشت بود و در این دولت... صلوات بفرستید برود!

حالا منتظریم پراید به 22 میلیون برسد. پرایدی که هفت رقمی بود و هشت رقمی شد! پرایدی که انگار 11.000.000 قیمت واقعی دارد و برای مردم20.000.000 است. حالا داریم به دفاع تمام قد نعمت زاده گوش می کنیم از خودروسازان بی شرافت این مملکت. و تکدر جناب رئیس جمهور از این قیمت ها. تکدر. همین!!!

حالا داریم در یک سالگی دولت، کلیپ نوسفری را می بینیم که کارگردانش را عضو هیئت مدیره مناطق آزاد جنوب کشور کرد! حالا داریم به پیامکی فکر می کنیم که رئیس یک دانشگاه با همان یک پیامک عوض شد...

حالا داریم یک سالگی دوران روحانی مچکریم را جشن می گیریم. با پراید بیست و چند میلیونی، با توافق ژنو، با تماس اوباما و حاج حسن، با عقده گشایی تیم مذاکره کننده در حرف زدن با نماینده آمریکا، عقده گشایی به اندازه تمام این 36 سال انقلاب. با امنیتی ترین دولت تاریخ جمهوری اسلامی.

حالا داریم یک سالگی دوران روحانی مچکریم را جشن می گیریم. با اقتصادی که درست نشد، با فرهنگی که آقایمان را نگران تر از قبل کرده، با سیاستی که دلواپس‌مان کرده، با بی سوادی که داریم. با شناسنامه ای که نداریم...

حالا داریم دعا می کنیم برای سه سالی که هنوز مانده و...!

منبع : snn.ir

  • فاطمه رزم خواه

چند قدم آن طرف تر کربلا هر روز تکرار می شود

زاه نینوا بسته است

راه فرات هم

راه دل فقط باز است

و  راه اشک های روان بی حاصل

  • فاطمه رزم خواه

تقریبا از دهه ی سوم محرم بود.دقت کرده بودم.هر چه می کردم نمیشد.هربار چیزی پیش می آمد که اصلا نمی دانستم از کجا اینطوری شد.می خواست که شروع بشود عزم می کردم که حواسم شش دانگ شود.همه اش را جمع می کردم ،حواسم را.اما انگار قرار نبود بشود.بقول استاد پناهیان همیشه همه چیز به اختیارتو نیست.

شنیدن اذان...!

اصلا نمی شد بنشینم و کاملش را گوش کنم.چیزی که خیلی وقتها آرامشم می دهد.صدای حاج رحیم مرحوم هم که باشد نور علی نور می شود.اما نه قرار نبود من با این عزم جزم کردن ها به جایی برسم!مانده بودم در حسرت شنیدن یک" اشهد ان محمد ان رسول الله"و پی اش صلوات فرستادن.کفرم داشت در می آمد.دیگر مطمئن شده بودم که کاری کرده ام که توفیقم سلب شده.این را تازه وقتی متوجه شدم که امروز انتخاب کردم شبکه ای را که اذان را با صدای حاج رحیم پخش میکرد و نشستم رو به رویش .یک لحظه هم چشم برنداشتم.حتی کسی صدایم هم نزد یعنی تنها بودم و فقط صدای اذان بود.

الله اکبر...

.

.

.

لا اله الا الله...!

فقط همین !

هر چقدر فکر کردم که حواسم کجا بود نفهمیدم

من یک آن هم چشم از تلویزیون برنداشته بودم

دنیا داشت روی سرم خراب می شد

داشتم به گریه می افتادم.

ناخودآگاه یاد آنروز افتادم

حالا اینجا

در این حال

بعد از این همه روز

چطور شد که آنروز یادم افتاد

هیچ چیز در این دنیا اتفاقی نیست

مگر می شود خدایی که روزی دهنده همه است از پلانگتون ها تا اختاپوس ها و همه و همه...خدای من باشد و کاری با این برنامه ریزی فوق العاده اتفاقی رخ دهد!؟

اگر اشتباه نکنم روایت از امام صادق (ع) بود با این مضمون که پیامبر (ص) هر زمان صدای اذان را می شنیدند گوش می سپردند و تکرار می کردند.

همین بود!وقتی پیامبر من این کار را انجام می دادند من چرا باید مضایقه می کردم! وقتی روایت را خوانده بودم به این ها فکر کرده بودم،اما عمل نه!

الهی به عدد همه ی نعمت هایی که آفریده ای

شکر... حتی سلب توفیقت هم توفیقی بزرگتر است...عجب خدایی هستی خدای من...

معنویت ،تنها در معرفت و محبت خلاصه نمی شود،بلکه به یک سلسله مهارت های خاص هم نیازمند است.یکی از این مهمترین مهارتهای معنوی قدرت تعیین زاویه دید است.اگر بتوانی هر پدیده ای را از آن زاویه ای ببینی که باید،نه آن زاویه که به تو خود را نشان می دهد به قدرت تعیین زاویه دید رسیده ای و نجات یافته ای.(حجت الاسلام پناهیان)

  • فاطمه رزم خواه
  • فاطمه رزم خواه

جایی خواندم :

یکی از رفقا تعریف می‌کرد: کوچیک که بودم یه روز با دوستم رفتیم به مغازه خشکبارفروشی پدرم در بازار.
 
پدرم کلی دوستم رو تحویل گرفت و بهش گفت یک مشت آجیل برای خودت بردار.
 
دوستم قبول نکرد؛ از پدرم اصرار و از اون انکار؛ تا اینکه پدرم خودش یک مشت آجیل برداشت و ریخت تو جیب دوستم.
 
از دوستم پرسیدم: تو که اهل تعارف نبودی، چرا هرچه پدرم اصرار کرد, همون اول، خودت برنداشتی؟!
 
دوستم خیلی قشنگ جواب داد: آخه مشت‌های بابات بزرگتره...
 
خدایا در این روزهاى آخر ماه مبارک، که قول اجابت دعای همه مهمون‌هات رو دادی؛ اقرار می‌کنم که مشت من کوچیکه؛ ظرف عقلم خیلی محدوده و دیوار فهمم کوتاه است...
 
پس به لطف و کرمت ازت میخوام که با مشت و ید با کفایت امام زمانم(عج)؛ از هر چی که خیر و صلاحمه و عقلم بهش قد نمی‌ده؛
از اون خوب‌ها و درشت‌هاش؛ کشکول گدایی خودم و همه مسلمون‌های حاجتمند و گرفتار رو پر کنی...

آمین؛
 
یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَآ إِنَّ اللّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِین

  • فاطمه رزم خواه

همیشه چنین بوده است

کسانی لیاقت رسیدن به امام را یافته اند که اهل رقابت باشند

و لازمه ی رقابت،سرعت است

کسانی به امام زمان خواهند رسید که اهل سرعت باشند و الا تاریخ کربلا نشان داد که قافله حسینی در حرکت خود معطل هیچ کسی نمی شود.

سرعت رسیدن به امام را از حبیب آموختیم و این فراز دعای عهد را از او یافتیم :

اللّهم اجعلنی من انصاره و اعوانه

و" المسارعین " الیه فی قضاء حوائجه

و " السّابقین  " الی اردته

بشتاب در امتثال امر امام!

در قاموس عاشورا واژه "بازنشسته" یافت نمی شود.

حتی اگر حبیب هشتاد ساله باشی

یا حتی علی شش ماهه...

باید اهل شتاب و سرعت بود

" و المسارعین الیه فی قضاء حوائجه " را حبیب به منتظران آموخت

اگر تو شاگرد لایقی باشی...

و امروز دریاب مظلومیت امت آل محمد (ص) را

و با فریاد هایت خود را به قافله ی کربلا رسان...


  • فاطمه رزم خواه
http://mp313.ir//themes/mp313/imgs/baner2.gif