نگاه حاج رضا بزرگ بود،خیلی بزرگ...
حالا فکرش را بکن...حاج رضا درست همین جایی که نشسته است آرام گرفته است...
نگاه حاج رضا بزرگ بود، خیلی بزرگ...
حاج رضا هم سن و سال ما بود و حتی یک سال هم از من کوچک تر بود، ولی خیلی نگاه بزرگی داشت، بزرگ منش بود و در مرام و رفتار بیشتر از سنش نشان می داد. حق پدری و حالت دایه ای برای بیشتر رزمنده ها داشت و پای درد و دل همه شان نشسته بود. یادم می آید دسته عزاداری برپا کرده بودیم، گوشه ای نشسته بود به رزمنده ها خیره شده و نگاهشان می کرد، به من می گفت، ببین ابولفضل این ها را می بینی، دیگر فردا نخواهند بود، تا می توانی این ها را به تصویر بکش! شروع کرده بود به درد و دل، می گفت این رزمنده را می بینی، همسرش تا چند وقت دیگر فارغ می شود، آن یکی را می بینی این مشکل را دارد، این یکی.... معلوم بود پای درد و دل همه شان که شاید سن و سالشان هم بیشتر از خودش بودند نشسته بود و این نشانگر بزرگ منشی حاج رضا داروئیان بود.
این بزرگی و در دل بچه های رزمنده جای گرفتن خصلت شهدایی همچون رضا داروئیان و احد مقیمی ها بود. وقتی مرخصی هم می آمد، وقتش برای خانه و خانواده نبود، وقتش در اختیار رزمنده و خانواده هایشان بود، وقف آنها کرده بود.
- ۹۳/۰۴/۱۴
فدایی جان این عکس که کنارشهید مقیمی نسشته کیه؟؟؟
حاج رضا؟؟؟
یه لحضه موندم...